۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

هـــدفمنــدی !

اصولن هدفمندی در زندگی مفید است به خصوص از نوع یارانه! عادت کردیم به غر زدن. بابا کمتر از این افغانی های بینوا نیستیم که یک مدت کمونیستها، مدتی بعد هم طالبان بهشان ایدئولوژی زورچپان کردند! یا آن اوگاندایی های آواره که تا سال ها خوراک سفره ی عیدی امین بودند. هنوز هم معلوم نیست چه کسی قرار است بماند و چه کسی برود!؟ - ول کن بابا اصلن به من چه!؟-  به جای اینکه مثل بچه ی آدم بنشینیم و به خوبیهای یک چیز فکر کنیم، هی بحث می کنیم، نتیجه می گیریم، دست آخر هم خودمان را بیخودی ناراحت می کنیم . گران شدن بنزین و 16 قلم کالا که به یاری حق تعالی به زودی به 160000 قلم خواهد رسید، کلی جنبه های مثبت دارد از قبیل اینکه: باعث می شود این جوانها کمتر در خیابان ها گاز و گوز کنند و سربه سر ما دخترها بگذارند!!! از طرفی در راستای گرانی ارزاق و انواع کوفت و زهرمار! بسیار خوش اندام می شوی و دیگر نیازی به باشگاه و سونا و استخر و داروهای لاغری و غیره نخواهد بود! اینهم از این. دیگر اینکه هوا کاملن شفاف و یکدست می شود و دارای ریه هایی سالم خواهیم بود. دیگر اینکه زیادی هوس مسافرت از این آبادی به آن آبادی به سرت نمی زند و چشمت به چیزهایی نمی افتد که نباید بیفتد یا باید نیفتد یا ... نفهمیدم چه گفتم! نان هم که علف خرس نیست وسطش را بخوری و کنارش را بریزی دور، یا همه اش باید خورده شود یا هیچ جایش! مزایا خیلی خیلی زیاد است اما فعلن همینقدر کافی است. دانستن همه ی آنها یکجا ظرفیت می خواهد. من که ندارم!

۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

قــهـــــر

چه راحت است دل شکستن ! چقدر آرامش بخش است رنجاندن آدمها چه بسا نزدیکترین کسان! چه راحت حرمت ها می شکنند، رابطه ها می میرند، دلها از هم خالی می شوند، چه آسان محک می زنیم یکدیگر را و به رخ می کشیم خصلتهای عالی نداشته مان را ! چه خودخواههای صمیمی ای هستیم و چه اشتهایی دارند آنان که سیر نمی شوند از تحقیر و توهین برای ارضای روح آشفته و پرعقده شان !
افسوس که دیر شده است. مدتهاست که دیر شده ! ای کاش انقدر توان داشتیم که به رفتارهایمان ، به حرفهایمان که مثل بوی حلوای خیراتی - می گویند در دعوا حلوا خیر نمی کنند! ولی ما این کار را کردیم و شد!!!- در فضا می پیچند و می پیچند تا به صورت طرف مقابل بخورند ، کمی فکر می کردیم. ای کاش یادمان می ماند که پیشترها چه کردیم و چه گفتیم تا امروز دیگر نگوییم و نکنیم . یاد گرفتم که اگر شنیدم پشت سرم حرف می زنند، گله نکنم! ناراحت هم نشوم چون یا باید خود را مجاب کنم که اشتباه شنیده ام و یا مجابم می کنند ! آنوقت بنشینم و به خودم بخندم . وای اگر کمی، فقط کمی شهامت و جسارت شناختن خودمان را می یافتیم! مشکل بزرگ ما آدمها این است که اگر رفتاری را خودمان انجام دهیم اشکالی ندارد چون عاشق خودمانیم! و اگر دیگری انجام دهد حتی خفیف ترش را، آنگاه می شود، بی نزاکت، اندرزگو، وسواس، دیوانه و... هرچه نسبت کلفت و نازک در میان زمین و آسمان معلق مانده است و جایی برای فرود ندارد! اینکه بنشینیم اینجا و آنجا دستانمان را از هم باز کنیم و بگوییم : " آره ! طرف تا اومد حرف بزنه یه چیزی گذاشتم تو کاسه اش به این بزرگی! " یا مثلا" : " من دور و برم پر از دوست و آشناست ولی بقیه بی کس و کار هستند مثل من ازسوراخ آسمان! نیفتاده اندتا همه دوستشان داشته باشند و... " از اینگونه اراجیف جزو افتخارت زندگیمان شده است! راه دیگری نمی دانیم جز اینکه عصبیت وناهنجاری ها را با توهمات وخزعبلات آرامش دهیم.خسته ام از اینگونه آدمهای تهی و یاوه گو که همیشه خود را محق می دانند. خسته ام از اینکه بیزاری ام را از چیزی بارها بیان کنم و دوباره و دوباره تکرار مکررات شود.
دلم گرفته ، خسته ام ، بیزارم. کنجی می خواهم آرام . گریه می خواهم، دعامی خواهم . مثل بچه ها بابا و مامان را می خواهم ...دیگر هیچکس را ، هیچکس را.