۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

بی نام

صداي پا، گام های یکنواخت، گاهی آرام می شدند اما  نمی ایستادند.
چشماني که مي خنديدند، مي درخشيدند و چه مهربان بودند،
اندازه ي صداقتشان انقدر بود که نيازي نباشد به کلامي يا به حلقه ي اشکي ،
و صدايي که دوست داشتم بخواند،  دوست داشتم قصه هايش را بگويد.
 گاهی هم به او بخندم،  به آوازش ، به قصه هايش و او هم بخندد به من و قصه هايم و هرچه نوشتن است !
اگر نگاهش مي کردم، اگر گوش می کردم، اگر...
دستانش را  !؟     نمي دانم !
نگاهش را    !؟    نگاه نکردم، فقط چشمها را ديدم. فقط !
صدايش را   !؟    گوش نکردم و به سازش نيز!
روزي ديگر، مي خواست همکلام شود با نسیم خنک اولین ماه سال و ... وادارش کردم به سکوت . نبايد مي گفت، هرگز نبايد مي گفت...
نتوانستم بگويم که  شنیده بودم، فهميده بودم.
این منم که  ناگفته ماندم و ناتمام ...

۱۴ نظر:

  1. فریبا جان سلام
    روایت بسیار زیبایت رمز گونه بود و من 3 بار خواندم و برداشت های کردم که نمی دانم درست متوجه شدم یا نه
    انجه من برداشت کردم یک رابطه در نطفه خفه شده است
    اگر این است که وای...
    دل ام گرفت

    پاسخحذف
  2. مهنازجان
    گاهی شرایطی پیش می آید که به ناچارچیزهایی راباید از یاد برد...با وجدان آسوده ادامه دادن راحتتر است چه بسا دل هم بگیرد.
    ممنون از همراهی ات

    پاسخحذف
  3. راه و رسم دوست‌داشتن و دوست‌داشته‌شدن را کجا و کی باید آموخت؟! به خصوص در سرزمینی که ادبیاتش مملو از غزل و عاشقانه‌هاست؟! شاید تمام دنیا گورستان سایه‌های روشن باشد:

    -----
    سایه‌ها پی‌درپی می‌گذرند،
    جام‌ها می‌درمی می‌نوشند،
    نغمه‌ها نی‌درنی می‌خوانند...
    سایه‌ها سنگین‌اند،
    و علیل‌اند:
    به هم می‌لولند.

    بر جدار لزج لیزی باورهاشان،
    برق یك آه تو را گاه به خود می‌خواند:
    لای این تودة لغزندة تاریك و سیاه،
    سایة روشنی از عشق نفس می‌بازد...
    -----

    البته واقعیت‌ها هم سرسخت‌اند و حرف آخر را می‌زنند!!... (لعنتی‌ها!!)

    پاسخحذف
  4. راستی شهریور یعنی چی؟ میدونم یعنی چی ها! میگم منظورت چیه؟ متولد این ماهی؟ خودت؟ عشقت؟

    پاسخحذف
  5. ازاین نوشته ات خیلی خوشم اومد. با سایر نوشته هات متفاوت بود:هنرمندانه تر،رازآلود و درابهام.
    درمورداین که « به ناچارچیزهایی رابایدازبرد...»شدیدا"باهات موافقم.توی این دوره وزمونه ای که از عشق ودوستی جز واژه ی بی معنایی ،هیچ باقی نمانده وعمراین گونه رابطه هادربهترین حالت به یک سال نمی رسد،همان بهتر که همه جیزدرنطفه خفه شود.....بگذار این بازی کودکانه برای کودکان باقی بماند که از جدایی ها زخمی برنمی دارند.

    پاسخحذف
  6. شهریور از ترکیب دو کلمه ی "شهری" و "ور" درست شده است.جزءاول این واژه به معنی شهریاری و مملکت،ازکلمه "خشتر" به معنی شهرآمده است وجزءدوم آن یعنی "ور" صفت است به معنی آرزو شده.شهریور را به کشور آرزو شده یا سلطنت مطلوب می‌توان ترجمه کرد. در اوستااز شهری ور،به عنوان کشورجاودانی اهورا،سرزمین فنا ناپذیرو بهشت برین یادگردیده است؛ شهریور سومین امشاسپند(فرشته)از شش فرشته ای است که در اوستا نام برده شده اندودرعالم روحانی نماینده سلطنت ایزدی، فرواقتدارخداوندوشهریاری مطلقه اهورامزدااست.معنی شهریور دوستی وآرزوست . فرشته ای است که به جواهر هفتگانه از قبیل طلا ، نقره ودیگر فلزات که برقراری صنعت ودوام دنیاو مردم به آنها بستگی دارد،موکل است ونیرومندی و دستگیری از بینوایان را بیان می کند. همینطور، جشن شهریورگان شروع کشت وزرع محصولات وجمع آوری آنها است .جالب آنکه عده ای جشن شهریورگان رازادروز مرد بزرگ تاریخ بشریت یعنی کوروش کبیر می دانند.جشن شهريورگان به‌عنوان روز پدر نیز برگزيده‌شده است. در ضمن باید بگویم که شهريور در اوستااز امشاسپندان مردگونه است.
    شهریور به معنی شهروشهریاری آرمانی وبه تعبیری خاستگاه نظریه‌های افلاطون وفارابی در زمینه«آرمان‌شهر» یا«مدینه فاضله» است

    آوا جان خواستم این مطالب رادروبلاگت بنویسم ولی متاسفانه درچندروزاخیربه دلایل معلوم ونامعلوم نمی توانم وارد وبلاگهای داخلی شوم!!! جالب است نه؟!!! وازطرفی چون نمی خواستم جوابت رادیربدهم به ناچارهمینجا نوشتم.
    گذشته ازمعانی زیباواصیل این کلمه،آهنگ آن راهم دوست دارم واگربه حساب خودخواهی نگذاری،ماه تولدم نیزهست.

    پاسخحذف
  7. سلام فریبا
    مرسی که به وبلاگم سر زدی و خوشحالم که مطالبش برات جالب بوده
    در ضمن حتما خوشحال می شم اگه لینک من رو هم اضافه کنی
    باز هم بیا

    پاسخحذف
  8. خدایی هیچی پرشین نمیشه!
    خب مطلب جدیدی نذاشتی چی بگم!

    پاسخحذف
  9. آرتمیس جان من قبلا" در بلاگفا بودم. راستش به دلایلی از وبلاگهای ایرانی فرار کردم اما ظاهرا" پرشین از بقیه بهتره.

    پاسخحذف
  10. باخوندن متنت نمی دونم چرا یاد شعر شهریار افتادم.
    گاهی
    خامشی شرط وفادار بود غوغا چرا ؟

    پاسخحذف