۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

قــهـــــر

چه راحت است دل شکستن ! چقدر آرامش بخش است رنجاندن آدمها چه بسا نزدیکترین کسان! چه راحت حرمت ها می شکنند، رابطه ها می میرند، دلها از هم خالی می شوند، چه آسان محک می زنیم یکدیگر را و به رخ می کشیم خصلتهای عالی نداشته مان را ! چه خودخواههای صمیمی ای هستیم و چه اشتهایی دارند آنان که سیر نمی شوند از تحقیر و توهین برای ارضای روح آشفته و پرعقده شان !
افسوس که دیر شده است. مدتهاست که دیر شده ! ای کاش انقدر توان داشتیم که به رفتارهایمان ، به حرفهایمان که مثل بوی حلوای خیراتی - می گویند در دعوا حلوا خیر نمی کنند! ولی ما این کار را کردیم و شد!!!- در فضا می پیچند و می پیچند تا به صورت طرف مقابل بخورند ، کمی فکر می کردیم. ای کاش یادمان می ماند که پیشترها چه کردیم و چه گفتیم تا امروز دیگر نگوییم و نکنیم . یاد گرفتم که اگر شنیدم پشت سرم حرف می زنند، گله نکنم! ناراحت هم نشوم چون یا باید خود را مجاب کنم که اشتباه شنیده ام و یا مجابم می کنند ! آنوقت بنشینم و به خودم بخندم . وای اگر کمی، فقط کمی شهامت و جسارت شناختن خودمان را می یافتیم! مشکل بزرگ ما آدمها این است که اگر رفتاری را خودمان انجام دهیم اشکالی ندارد چون عاشق خودمانیم! و اگر دیگری انجام دهد حتی خفیف ترش را، آنگاه می شود، بی نزاکت، اندرزگو، وسواس، دیوانه و... هرچه نسبت کلفت و نازک در میان زمین و آسمان معلق مانده است و جایی برای فرود ندارد! اینکه بنشینیم اینجا و آنجا دستانمان را از هم باز کنیم و بگوییم : " آره ! طرف تا اومد حرف بزنه یه چیزی گذاشتم تو کاسه اش به این بزرگی! " یا مثلا" : " من دور و برم پر از دوست و آشناست ولی بقیه بی کس و کار هستند مثل من ازسوراخ آسمان! نیفتاده اندتا همه دوستشان داشته باشند و... " از اینگونه اراجیف جزو افتخارت زندگیمان شده است! راه دیگری نمی دانیم جز اینکه عصبیت وناهنجاری ها را با توهمات وخزعبلات آرامش دهیم.خسته ام از اینگونه آدمهای تهی و یاوه گو که همیشه خود را محق می دانند. خسته ام از اینکه بیزاری ام را از چیزی بارها بیان کنم و دوباره و دوباره تکرار مکررات شود.
دلم گرفته ، خسته ام ، بیزارم. کنجی می خواهم آرام . گریه می خواهم، دعامی خواهم . مثل بچه ها بابا و مامان را می خواهم ...دیگر هیچکس را ، هیچکس را.

۷ نظر:

  1. جانا سخن از زبان ما می گویی

    پاسخحذف
  2. استوانه جان
    می بینم که تو هم چندوقتی است بدتر ازمن هوایت ابری است!!!

    پاسخحذف
  3. فریبا جان خسته نباش. خودت رو اصلاح کن دنیا اصلاح میشه چون تک تک ما هستیم که دنیا رو میسازیم ولی این رو باور نداریم که خودمون هم یکی هستیم مثل همه!

    پاسخحذف
  4. آرتمیس جان من همیشه سعی خودم رو کردم ومی کنم ولی اگه باتغییر 180 درجه ای من دنیابهشت می شه وآدمهاتبدیل می شوندبه حورو پری!حاضرم همین الان خودم رو داربزنم!

    پاسخحذف
  5. فریبـــــــــــــــــرز۱۷ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱۴:۲۹

    فریباخانم !نبینمت این قدر درهم ریخته باشی!!تو که عاقل تر و مجرّب ترازاین حرفایی.دنیاراازرخنه ی تنگ چشم ِتنگ نظران خودخواه نادان نبین. دنیا بسیاربسیاربزرگ ترازاین حرفها و عمرمابسیاربسیار کوتاه ترازیک چشم برهم نهادن!به قول حافظ: گربدی گفت حسودی و رفیقی رنجید/گو بران خوش ،که ما گوش به احمق نکنیم.
    به هرحال این آدم های دوروبرمان،هرکدام یه جورن ومثل ما مشکلات و ضعف هایی دارند.بهتره به جای اندیشیدن به حذف آن هااززندگیمون(که گاهی غیرممکنه) روابطمون رو با اونا تنظیم کنیم.

    پاسخحذف
  6. فریبرز عزیز! این ها را که گفتید درسته ولی این تنظیمات همیشه یکطرفه بوده اند. این است که کم کم و به اجبار به سمت حذف باید رفت!!!

    پاسخحذف
  7. هنوز قهری؟ هنوز خسته ای؟ نیاز نیست خودت دار بزنی تو سعی کن اینطور نباشی که نوشتی. درضمن همیشه مردن رابطه اسون نیست.

    پاسخحذف