۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

90 مبـــــــــــــــــــــــارک

چند ماه پیش دوباره در این بی صاحاب مانده را بستند. اینبار خونسردی ام را از دست ندادم و چون مانند دفعات قبل به یکی دوروز منحصر نشد و این تو بمیری از آن تو بمیری ها نبود، لذا خونسردیمان چندین برابر شده و کاملن عادت کردیم به آن. دروغ نگویم یک کوچولو بد و بیراه هم گفتیم، ولی توی دلمان ، آنهم در کمال خونسردی.
دور از انتظار نبود فیلترینگ بلاگ اسپات. مانند خیلی جاهای دیگر این دنیای مجازی که نبودنشان از اصل قضیه چیزی کم نمی کند. هیچ تمایلی هم به تغییر دوباره ی آدرسم ندارم. اینجا گوشه ای از دنیای من است، اگر بولدوزر هم زیرش بیندازند، دنیای من باقی می ماند  و... بهاری دیگر آمد. این بهارها انقدر زود می آیند و می روند که امسال در این مورد هم خونسردی ام را حفظ کردم و مثل سالهای پیش با ابروهای بالارفته و دهان باز به اندازه ی یک بیضی نگفتم: " وااااااااااای چچچقققدررررررر زوووود گذششششششت !!! "
در ایام تعطیلات عید هم با کمال متانت و خونسردی پذیرای میهمانان نوروزی رسیده از ولایت بودیم و از به هم خوردن مسافرتمان ناراحت نشدیم و پس از هماهنگی با شرایط موجود، روزهای خوشی را برای خود و خانواده آرزو کردیم که احتمالن هم خوش گذشت. مگر ما از ژاپنی ها چه کم داریم که آنها در برابر 9 ریشتر زلزله و 40 متر موج انقدر متین و باوقار و شکیبا باشند و ما به خاطر چنین مسائل پیش پا افتاده ای خودمان را ناراحت کنیم!
چند روز پیش از دوست عزیز وبلاگ نویس؛ آرام (اسمش آرام است نه که من آرام پرسیده باشم) پرسیدم : " جایی مغازه اجاره ای سرغ ندارد!؟ " راستش آدرسی داد که هنوز نفهمیدم کجاست ولی بودنش دراینجا قوت قلبی بود که انواع این چیز میزشکن ها را امتحان کنم تا مثل سابق خونسرد و راحت بتوانم به وبلاگم سر بزنم. خاطرنشان می کنم که در این مرحله خونسردی خود را از دست دادم و ذوق زدگی ام را همراه با تبریکات عید روانه ی وبلاگ های دوستان کردم. شاید آنها نتوانند به راحتی وارد بلاگ اسپات شوند و شاید ارتباط وبلاگیمان قطع شود و شاید حوصله ی استفاده از VPN یا اولتراسرف و هرکوفتی که فیلترها را بشکند، نداشته باشند اما من می خوانمشان و می بینمشان.
آرزوهایی دارم، اما هرگاه می خواهم دعا کنم عجیب است که نمی دانم چه بگویم و چه بخواهم که این، مایه ی خنده و تعجب بعضی اطرافیان هم شده! هرچه به خود فشار می آورم که بتوانم دعاهای غلیظ و نان و آبدار بکنم، نمی شود که نمی شود! هر زمان هم مثلن ازم خواسته شده تا نیتی یا آرزویی بکنم و یا خواسته ای را بخواهم مانند ابوالهول به یک نقطه زل می زنم، دهانم بسته می شود، مغزم کار نمی کند و هرچه فکر می کنم نمی دانم چه بگویم، شاید در همان لحظه اگر مغزم را بشکافی هزارتا...نه، اغراق است . دست کم 5 الی 10 مورد درست و حسابی ! می توانی ازش بکشی بیرون ولی نمی دانم چرا همیشه در چنین لحظه هایی هنگ می کنم!      حس دعا، خواستن، آرزو را گفتن و اینجور چیزها گاهی در لحظه ای یا یک جایی که اصلن انتظارش را ندارم، به سراغم می آید. فقط چند لحظه و زود می رود. خیلی زود. اما همان لحظه های کوچک هم گاهی کار خودشان را می کنند. از چند هفته قبل از تعطیلات نوروز تصمیم گرفته بودم بعد از صد سال بروم امامزاده صالح! هوس نماز خواندن کرده بودم، حال و هوای دعا داشتم، دلم خواسته بود دعای انعام بخوانم برای رفتگان...اصلن هم خجالت نکشیدم که تعطیلات آمد و گذشت و رفت و به تنها چیزی که فکر نکردم همین بود! دست آخر همان کاری را کردم که همیشه می کنم؛ سقف خانه را ! نگاه کردم و گفتم : " سلام، ارادت داریم. می دانی که چه خبر است، از من گفتن، خودت می دانی..." .
یک زمانی رسیدن به دهه 90 برایم جالب بود، چقدر دور می دیدمش و چه زود آمد. چند روزی طول کشید تا در موقع نوشتن تاریخ به جای 8 ، 9 بنویسم. جای شکرش باقی بود که ترک این عادت پس از 10 سال هیچ مرضی به دنبال نداشت ! امسال ظاهرا" طول شبانه روز کمتر هم خواهد شد.وای از این ژاپنی ها که توانستند سرعت حرکت زمین را هم تغییردهند! فکر کنم اگر تا آخر امسال کن فیکون شدن مملکت جاپون ادامه داشته باشد که دارد، چند هفته ی دیگر سال 91 که هیچ 91 سالگیمان هم برسد و من هنوز حیران مانده باشم که با چه زبانی و در چه حالتی! آرزوهایم را با ملائک در میان بگذارم!

۴ نظر:

  1. سال نوی شما مبارک فریبا خانوم!البته این تبریک مخصوص وبلاگه ، اگه نه ما چند بار عرض ارادت کردیم! همچی گفتی دهه ی 90 که من فک کردم 90 سالت شده ! بعد کمی درنظرت آوردم وزیر لب گفتم : نچ نچ !این هنوز 90 سالش نشده.
    روزوروزگار برتو خوش باد.(راستی! به آدمهایی مثل تو میگن «آرزو گم کرده».نه این که آرزو نداشته باشن

    پاسخحذف
  2. به به فریبرز عزیز که همیشه همراه وبلاگی ام وگوش شنوای درد دلهایم هستید.راست گفتی. انگار آرزوهام گم شدن!با اینکه می دونم چه می خوام و دنبال چه جیزی هستم اما... چرا!؟

    پاسخحذف
  3. سلام عزیزم
    همینجوریشم وبت سخت بود دیگه حالا دیگه هیچی!!! یکی دویار اومدم کامنت بذارم نشد! میرفم تو صفحه وارد کردن ادرس هنگ میکرد1!!!!! تا ببینم این دفعه چه میشود!! از استوانه هم خبری ندارم متاسفانه.

    پاسخحذف
  4. سلام بر بشر!
    خوشحالم که آمدی. وب جدید هم مبارک اما نمی توانم وارد شوم. پیغام می دهد چنین وبلاگی وجود ندارد. به امید خبرهای خوب.
    موفق باشی

    پاسخحذف